گنجور

 
عطار

رابعه گفتی که ای دانای راز

دشمنان را کار دنیا می‌بساز

دوستان را آخرت ده بردوام

زانک من زین کار آزادم مدام

گر ز دنیا و آخرت مفلس شوم

کم غمم گر یک دمت مونس شوم

بس بود این مفلسی از تو مرا

زانک دایم تو بسی از تو مرا

گر بسوی هر دو عالم بنگرم

یا به جز تو هیچ خواهم، کافرم

هرکرا او هست، کل او را بود

هفت دریا زیر پا او را بود

هرچ بود و هست و خواهد بود نیز

مثل دارد، جز خداوند عزیز

هرچ را جویی جزو یابی نظیر

اوست دایم بی‌نظیر وناگزیر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode