در سری نیست که از زلف بتی سودا نیست
در دلی نیست که از عشق گلی غوغا نیست
گو بمجنون بعبث ربع و دمن میگردی
نیست دشتی که در او خیمه ای از لیلا نیست
بوی سنبل چکنم زآن خم مو نافه بیار
سنبل باغ چو آنزلف دو تا بویا نیست
در کدامین صدفت جا بود ای در یتیم
دیده ای نیست که اندر طلبت دریا نیست
زآن بناگوش و گریبان دم از اعجاز بزن
معجز موسوی الا به ید بیضا نیست
تو فرشته سیر و حور لقا در نظری
نتوان گفت بدنیا ملک و حورا نیست
خیزد از ساغر و مینای می اسباب معاش
کار با ساغر ماه فلک مینا نیست
چه کلیسا و چه مسجد چه کنشت و چه حرم
هیچ کوئی نبود کز تو در او غوغا نیست
مظهر جلوه حق وعلی اعلائی
که تو را غیر پیمبر بجهان همتا نیست
هر که سودای بتی دارد و پخته هوسی
سر آشفته ما را بجز این سودا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غرّه ی ماه جز آن عارض شهر آرا نیست
شاخ شمشاد چو آن قامت سرو آسا نیست
روح بخشست نسیم نفس باد بهار
لیک چون نکهت انفاس تو روح افزا نیست
باغ و صحرا اگر از روضه ی رضوان بابیست
[...]
داغ سودای تو بر جان رهی تنها نیست
در جهان کیست، که شوریده این سودا نیست
هر که گوید که منم فارغ ازین غم، غلط است
هیچ کس نیست که او غرقه این دریا نیست
ای که منعم کنی از عشق که فردایی هست
[...]
روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست
وین شب فرقت ما را سحری پیدا نیست
با تو سوز دل عشاق مگر در نگرفت
زانکه هیچت به جگر سوختگان پروا نیست
مفتی شرع که از روی تو منعم فرمود
[...]
هیچ شب نیست که در کوی غمت غوغا نیست
در فراق رخ تو دیده ما دریا نیست
سر و جانی تو، بود جای تو در دیده ی ما
از چه روی است بگو تا نظرت با ما نیست
شب دیجور فراق تو مرا محرم راز
[...]
ذرهای نیست که خورشید در او پیدا نیست
قطرهای نیست درین بحر که او با ما نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.