بر گل آن سنبل مشکین که فراز آوردی
نافه آهوی چین را به طراز آوردی
ماه و خورشید سر از چنبر حکمت نکشند
تا کمندی به کف از زلف دراز آوردی
کعبه را بتکده کردی و مهابا نکنی
کعبه را پیش بت آخر به نماز آوردی
ید و بیضا به کف اژدر موسی دادی
این چه سحر است که از شعبدهباز آوردی
راستی پرده عشاق مرا برد از ره
زین نواها که به قانون تو به ساز آوردی
عجبی نیست کنم رو به عراق ار ز حجاز
در عراقم چو عیان میر حجاز آوردی
دیگرت جانب کعبه چه نیاز است ای دل
چون که بر خاک نجف رو به نیاز آوردی
از در خویش مران بنده درویش شها
از جهانش تو سوی خویش چو باز آوردی
مس آشفته به اکسیر محبت بگداخت
بزن اکسیر که چونش به گداز آوردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صنما آن خط مشکین که فراز آوردی
بر گل از غلیه گوی که طراز آوردی
گرچه خوبست به گرد رخ تو زلف دراز
خط بسی خوبتر از زلف دراز آوردی
گر نیازست رهی را به خط خوب تو باز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.