گنجور

 
انوری

دوش در خواب من پیمبر را

دیدمش کو ز امت آزردست

گفتمش ای بزرگ چت بودست

طبع پاک تو از چه پژمردست

گفت زین مقر یک همی جوشم

رونق وحی ایزدی بردست

آنچه این زن به مزد می‌خواند

جبرئیل آن به من نیاوردست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode