گنجور

 
انوری

به خدایی که از میان دو حرف

هفت چرخ و چهار طبع انگیخت

بوی کافور و عود و مشک آورد

رنگ طاوس و کبک و زاغ آمیخت

که مرا درد هجر تو بر سر

خاک اندوه و آتش غم بیخت

از برم دل به خدمت تو رسید

وز تنم جان ز فرقت تو گریخت

این چنین کارها زمانه کند

با زمانه نمی‌توان آویخت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode