گنجور

 
انوری

نه وعدهٔ وصلت انتظار ارزد

نه خمر هوای تو خمار ارزد

هم طبع زمانه‌ای که نشکفته است

کس را ز تو هیچ گل که خار ارزد

بر باد تو داد روزگارم دل

وان چیست ترا که روزگار ارزد

منصوبه منه که با دغای تو

حقا که اگر نه شش چهار ارزد

گویی به هزار جان دهم بوسی

زیرا که یکی به صد هزار ارزد

وانجا که کناری اندر افزایی

صد ملک زمانه یک کنار ارزد

برگیر شمار حسن خویش آخر

تا بوس و کنار بر شمار ارزد

گویی که به صد چو انوری ارزم

آری شبه در شاهوار ارزد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode