گنجور

 
ابوسعید ابوالخیر

شب آمد و باز رفتم اندر غم دوست

هم بر سر گریه‌ای که چشمم را خوست

از خون دلم هر مژه‌ای پنداری

سیخیست که پارهٔ جگر بر سر اوست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode