کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۳ - و قال ایضاً
آنچنان گشتهای نهان پس ریش
کز تو جز چشم هیچ چشم ندید
به جز از ریش مرد ریک تو کس
سپر گاو راز پشم ندید
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۴ - و قال ایضاً
ز خط عارض ترکان لشکر
مرا این فایده تا جاودان بس
که خط از عارض ترکان لشکر
ز شرمش برنیارد سر ازین پس
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۵ - ایضاً له
هر کرا قربت تو بیشترست
دانک او از همه درویشترست
وانک او دورترست از برتو
بعنایت ز همه پیشترست
دست چپ گرچه بدل نزدیکست
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۶ - ایضاً له
هر خردمند که او را درم و سیم بود
خویشتن خوش بخورد یا نه ، نگاهش دارد
بدگر کس ندهد برطمع سود که او
می خورد فارغ و این خیره قفا میخارد
عمر از آن در طرب و ناز گذارد نرگس
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۷ - ایضاًله
بس پراکنده و پریشانم
ره فراکار خود نمی دانیم
هیچ جرمی نکرده محبوسیم
بی اوامی اسیر زندانیم
همجو خفاش روزکور همه
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۸ - ایضاً له
ای ز وصف مکارمت قاصر
هر فصیحی و مدحتآرایی
تویی آنکس که در دیاکرم
چشم عقلت ندید همتایی
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۹ - ایضاً له
خیز تا زار و گریه برگیریم
خوش بگرییم و یه در گیریم
نوحه های جگر خراسش کنیم
چون بپایان رسد ز سرگیریم
سرتابوت خواجه بازکنیم
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۳۰ - وله ایضا
شگرف برگ نها دست دررزان انگور
در خزانه گشادست بر خزان انگور
نگر نگر که ز یک دانه ها هزاران شاخ
ز سوی ساحل بحرین کاروان انگور
بدر لؤلوی خوشاب پیش تخت عریش
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۳۱ - و له ایضاً
گشاده در مه مهراز رخان نقاب انگور
نموده عقد پراز لؤلؤ خوشاب انگور
فراز دیدۀ مخمور خوب می بندد
زشعرم مسکی و مخمری دو صد نقاب انگور
.............................................
[...]
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۶۳
آگاه ز حال من سر گشته نیی
کز عشق چو من زیرو زبر گشته نیی
آن روی چو روز را مگردان از من
شکرانۀ آنکه روز برگشته نیی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۶۴
زلف تو چو بروی تو افتد گویی
در شب بچراغ می کنم دلجویی
نی نی که سر زلف تو جای دل ماست
کردی تو بجای دل ما نیکویی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۶۵
ای بی خبر از عاشق شیدا که تویی
وی عشوه فروش سر و بالا که تویی
آنجا که تویی، درد و غم اینجا، که نیم
و آنجا که نیم، جان و دل آنجا که تویی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۶۶
ای ترک چرا چهره برافروختهای
خود از همه چیز کینه اندوختهای
این تنگ فرو گرفتنت بر مردم
مانا که ز چشم خویش آموختهای
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۶۷
ای مشک تو باری ز کجا آمدهای؟
بر بوی دو زلف یار ما آمدهای
از مادر اگر نه به خطا آمدهای
از ترکستان سیه چرا آمدهای؟
کمالالدین اسماعیل » مثنویات » شمارهٔ ۱ - وله ایضا فی صفتها
ای ز احکام همچو رویین دز
دست وهم از گشادنت عاجز
طرفه معشوق و گونة عاشق
از درون صامت از برون ناطق
گاه چون نرگسی سرافگنده
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۳۴۹ - ایضا له
ای آفتاب ملک که از پرتو کرم
چون صبح کام فضل پر از خنده کردهای
از بس که همچو غنچه کنی دل نمودگی
چون نرگسم ز شرم سرافکنده کردهای
خطّیست کرد عارض خوبان معنوی
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۳۵۰ - وله ایضا
ای خواجه سال و ماه تو تلوین همیکند
بیآنکه علم صنعت اکسیر خواندهای
اندر سیهگری ید بیضا نمودهای
تلبیس خویش بر همه عالم براندهای
روی دو موی داری و موی دو روی و خود
[...]
کمالالدین اسماعیل » مثنویات » شمارهٔ ۲ - و قال ایضاً فی هجو شهاب الدّین عمر اللنبانی (مثنوی)
تا زبانم بکام جنبانست
در ثنای رئیس لنبانست
چه رئیس؟ آن خسیس پرتلیس
مایهٔ ظلم و سایهٔ ابلیس
از بخیلی نکرد آن بازَن
[...]