گنجور

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱

 

گر علت مرگ را دوا می‌کردند

گر چارهٔ این نوع دو پا می‌کردند

می‌دیدی کاین جماعت تیره‌نهاد

بر روی زمین چه فتنه‌ها می‌کردند

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲

 

عزیزان چون بدان ساحل رسیدند

ز همراهان خود یکدم بریدند

چنان از صحبت ما دل گرفتند

که سهوا هم به سوی ما ندیدند

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳

 

پیران که چنین مقام و حرمت دارند

زان نیست که یک دو دم قدامت دارند

این حرمت از آن است که آنها دو نفس

در رفتن از این خرابه سبقت دارند

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴

 

دانی که شبان چه فتنه آغاز کند

آن دم که نی شبانه را ساز کند

غمهای زمانه را فرو بندد در

ابواب نشاط یک به یک باز کند

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵

 

این سنگ ملون که گهر می‌نامند

وآن آهن زردگون که زر می‌خوانند

بی‌گوهر ارزندهٔ معنی همه را

مردان گهرسنج هدر می‌دانند

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶

 

عارف به دل ذره جهان می‌بیند

آنجا مه و مهر و کهکشان می‌بیند

کوری بنگر که چشم دانشور عصر

دست و سر کشتگان در آن می‌بیند

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷

 

دل در غم عشق تو برومند بود

در پرتو دیدار تو خرسند بود

بگذاشته ام در کف و گویم هر روز

در شهر شما بهای دل چند بود

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸

 

تا این خرد خام تو، معیار بود

این ساختن و شکستت کار بود

تنها نه سرت به پای من خورد به سنگ

هر جا که روی تو سنگ و دیوار بود

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹

 

امروز که عصر علم و فرهنگ بود

قانون جهان به دیگر آهنگ بود

گر سجدهٔ تو به پیش این سنگ بود

این عیب بود، عار بود، ننگ بود

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰

 

در گلشن زندگی به جز خار نبود

جز درد و غم و محنت و آزار نبود

امید نکرد گل که یاس آمد بار

سرتاسر زندگی جز این کار نبود

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱

 

هرکس که به ازدواج پابند شود

معروض به داغ و درد فرزند شود

دهقان زمانه بر کسی می خندد

کز کشتن تخم مرگ خرسند شود

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲

 

چو از دل عشق رفت آزار آید

چو گل رفت از گلستان خار آید

نمی‌بینی که چون پنهان شود مهر

شب تاریک اندُه‌بار آید

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳

 

دی شاخ شکوفه در چمن می‌خندید

بر سنبل و نسرین و سمن می‌خندید

از دور سپیدهٔ سحر را دیدم

بر روز خود و به شام من می‌خندید

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴

 

سر راه غریبان خار روید

ز کشت شان دل بیمار روید

به هر جایی که کارم تخم امید

به جای گل همه آزار روید

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵

 

آن ماه سخن ز بامیان می‌گوید

اسرار گذشتهٔ جهان می‌گوید

دل قصهٔ عشق او ز چشمش پنهان

از موی شنیده بامیان می‌گوید

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶

 

این کینه وران باز به نیرنگ دگر

دارند سر فتنه به آهنگ دگر

فریاد که این شعبده بازان هر روز

خواهند به نام آشتی جنگ دگر

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷

 

آن منظر فیض صبحگاهی بنگر

انوار تجلی الهی بنگر

در وادی نقره فام گردون هر شب

آن قافله لایتنهای بنگر

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸

 

ای بار خدای پاک دانای قدیر

دارم به تو حاجتی به فضیلت بپذیر

آن را که به لطف خویش عزت دادی

تا زنده بود به خواریش باز مگیر

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹

 

طفلی بودم غنوده بر بستر ناز

برخاست ز دور نغمه های دمساز

تا گوش نهادم نه صدا بود و نه ساز

ای شور جوانی! تو کجا رفتی باز

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰

 

بیا ساقی بده آن جام گلرنگ

که زد بر شیشهٔ من آسمان سنگ

به صد صحرا نمی‌گنجد غم دل

چه سان گنجایمش در سینهٔ تنگ

خلیل‌الله خلیلی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode