گنجور

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

ز عکس زلف تو آیینه سنبلستانست

به وصف روی تو بلبل هزار دستانست

به نخل قد تو کردیم سرو را نسبت

بدین وسیله کنون سرفراز بستانست

اسیر عشق تو باغ و بهار را چه کند

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

تا بوی زلف یار در آبادی منست

هر لب که خنده‌ای کند از شادی منست

بالم وداع جلوة پرواز می‌کند

یارب دگر که در پی صیّادی منست؟

دارم سراغِ جلوة سیمرغ و کیمیا

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

عشق بازی جستجوی یار در دل کردنست

عمر خود را صرف در تحصیل حاصل کردنست

سهل باشد بر خود آسان کردن مشکل ولی

مشکل آسان را ز شغل عشق مشکل کردنست

گر کنی تقریر مطلب‌های عالم علم نیست

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

عشق را پیغمبرم داغ جنون تاج منست

این غزل‌های بلند تازه معراج منست

کرده تسخیر دو عالم آهم از اقبال عشق

گردن گردون به زیر منّت تاج منست

مجلسم را منّت شمع مه و خورشید نیست

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

درون پرده نه پنهان عذار جانانست

که زیر ابر نهان آفتاب تابانست

به سیر لاله و گل دل نمی‌کشد هرگز

دلم ز غنچة پیکان او گلستانست

بدامنم نرسد هیچ‌گه ز کوتاهی

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

بی‌روی تو تا چشم صراحی نگرانست

در شیشة ما باده یکی راز نهانست

چون جامة صبرم نشود پاره! که امشب

در پرتو دیدار تو مهتاب کتانست

ممتاز بود داغ دل از داغ سراپا

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

به هنر فخر نکردن هنر مردانست

گهر خویش شکستن گهر مردانست

تن به شمشیر ستم درده و آسوده نشین

از سر خویش گذشتن سپر مردانست

بر سر کوچة مردی گذری کن کانجا

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

جهان ز عکس رخت پرگل است و یاسمن است

نهال قد تو سرو بلند این چمن است

تو رحم اگر نکنی بر دلم کسی چه کند؟

تنت به ناز برآورده‌ام گناه من است

ز یار شکوه ندارم خدای می‌داند

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

به لب تا نغمة عیشم قرین است

مدار چرخ برچین ِ جبین است

شکوهم مانع افتادگی نیست

سرم بر چرخ و رویم بر زمین است

نظر جایی نمی‌اندازم از بیم

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

آه جگر ماست که آتش شرر اوست

مژگان تر ماست که صد ابر تر اوست

زلف تو که چون راهزنان گوشه گرفتست

هر فتنه که در شهر شود زیر سر اوست

بلبل به قفس داشتن امروز روا نیست

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

تنها نه دیده‌ام به رخ نازنین تست

هر جا که می‌روی نگهی در کمین تست

هنگامه گرمی ید بیضا زیاد رفت

امروز دست معجزه در آستین تست

احیای رسم معجز جان‌‌بخشی مسیح

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

دستگاه حسن لیلی گوشه‌ای از کار تست

جلوة شیرین فرامش کردة رفتار تست

نقش خط بر آب بستن را تو پیدا کرده‌ای

سبزه از آتش برآوردن گل رخسار تست

کلبة تاریک عاشق روشن از خورشید نیست

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

تا به رخسار تو زلف مشک‌فام افتاده است

من که باشم! آفتاب اینجا به دام افتاده است

خم به خم زلف دراز و چین به چین ابروی ناز

هر کجا دل می‌رود صد حلقه دام افتاده است

ای که نام نیک داری آرزو در کوی عشق

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

جسم خاکی گر بمیرد آتش جان زنده است

گرد میدان گر نباشد مرد میدان زنده است

بهر خامی‌ها جفای روزگاران کیمیاست

آتش افسردگان دایم به دامان زنده است

گر ننالد کس چه فرق از زندگی تا مردگی

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

جز تو عاشق را کسی کی سر به صحرا داده است

سرو قمری را ببین بر فرق خود جا داده است

دل چنان نشکست کز سعی توام گردد درست

سنگ بیداد تو داد شیشة ما داده است

وسعت میدان همّت بین که خرج گریه را

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

با وجود ضعف کی ما را کس از جا برده است

جادوی‌ها کرده زلفش تا دل ما برده است

دشت عمری از لگدکوب جنون آسوده بود

عشق مجنونِ دگر اینک به صحرا برده است

خواهش آغوشِ موجِ فتنه بی‌تابانه باز

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

باز ذوق عاشقی بر عقل زور آورده است

یاد مستی رخنه در ملک شعور آورده است

نالة بلبل سرودی یاد مستان داده است

بوی گل دیوانة ما را به شور آورده است

من کجا و دست گل چیدن کجا ای باغبان

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

تا همچو گل پیاله شکفتن گرفته است

از توبه همچو غنچه دل من گرفته است

روی پیاله سرخ که میخانه را ازو

دیوار و در طراوت گلشن گرفته است

در بزم یار شیشه به این سادگی که هست

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

مگو ز عقل که دام فریب خودرایی‌ست

مبین به علم که آیینة خودآرایی‌ست

کسی که بادة تحقیق خورده می‌داند

که اعتراف به جهل از کمال دانایی‌ست

جهان ز حیرت حسن تو نقش دیوارست

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

امشب دگر نگاه کجت جاودانه است

کج مج زبانی سر زلفت بهانه است

رخشت که زیر پا فلکش برقرار نیست

سرگرم کرده نگهت، تازیانه است

سرسبز باد قامت نخل بلند تو

[...]

فیاض لاهیجی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۴۷
sunny dark_mode