گنجور

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۲۱

 

کیست این کز نگهی رهزن صد جان باشد

هر زمان جلوه کنان بر سر میدان باشد

خسروانه چو پی گوی دواند گلگون

سر حد کوه کنش در خم چوگان باشد

حور از عکس رخش دست ز حسن خود شست

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۲۲

 

به اکسیر وحیل هر خاک راهی زر نخواهد شد

همه بد اصل سنگی در بها گوهر نخواهد شد

سلیمانی نزیبد هر که را خاتم بود

در کف و آن کو آینه می سازد اسکندر نخواهد شد

همه کس خویش را عاشق تواند کرد چون بلبل

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۲۳

 

جانا بیا که بی تو جهان جمله واله شد

بس دل ز داغ نرگس مستت گلاله شد

آماده است بزم به امید مقدمت

قد چنگ و اشک تار و دوچشمم پیاله شد

در در طفلیت تملک دلها وظیفه بود

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۲۴

 

سایه این خرگه نیلی کرا مامن بود

یا در این دنیا کجا آسایش یک تن بود

گردش گردون هزاران خاندان باد داد

نه همین بد مهری اش با تست یا با من بود

چشم عبرت برگشا و طاق کسری را ببین

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۲۵

 

جان به استقبال جانان می‌رود

تشنه سوی آب حیوان می‌رود

بلبل شیدا شد آزاد از قفس

سوی گلگشت گلستان می‌رود

زین عجایب‌تر چه باشد در جهان

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۲۶

 

مژده ای یعقوب دل کان یوسف کنعان رسید

محنت بی‌انتهای هجر را پایان رسید

باز گردد ای جان بر لب آمده کان نازنین

عیسی مریم صفت بهر علاج جان رسید

کوه غم بر باده ده ای دل که با باد صبا

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۲۷

 

سوگند به خالی ز رخت گشته پدید

سوگند به خطی که به گردش بدمید

سوگند به آن قامت چون سرو چمن

کاندر هوسش عمر به پایان برسید

سوگند به آن فتنه که چشمش گویند

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۲۸

 

ای به امید وصالت تلخی هجران لذیذ

آب تیغت در گلو چون قطره حیوان لذیذ

لذت زیبایی خال رخت از دل نرفت

وه که هندو بچه مینو بود چندان لذیذ

گاه مژگانت رباید از کفم دل، گاه خط

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۲۹

 

ندارد هیچ کس یاری چو یار من همایون فر

خجسته طلعت و فرخ رخ و ماه و سعید اختر

صنوبر قامتی،آهو شکاری، کبک رفتاری

سمن بوئی، قمر روئی، ملک خویی، پری پیکر

جبین مری، پری چهر، ستمکاری، دل آزاری

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۳۰

 

روزم از هجران شب دیجور شد بار دگر

لاله سان شد دل، ز داغ لاله رخسار دگر

بر دل از بیداد چرخم بود چندان بار غم

داغ غربت بر سر هر بار شد بار دگر

چنگ شد قامت ز درد دوری و از خون دل

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۳۱

 

دل پراکنده شد از یاد دلارامی باز

لاله وش شد جگر، از داغ گل اندامی باز

داده ام جان به خیال لب شور انگیزی

دل ربوده ز کفم شیفته بادامی باز

شکرین خنده بتی برده به غارت دینم

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۳۲

 

بازم افتاد به دل داغ نگاری که مپرس

لاله زاری است پر از لاله عذاری که مپرس

گشته جان صید بت تازه شکاری که مگوی

شده دل بسته فتراک سواری که مپرس

تا غبار فتن انگیخته در دور قمر

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۳۳

 

مرد از هجر روی تو ای نازنین فریاد رس

خون شد دلم از خوی تو ای نازنین فریاد رس

هر سو رود از دیده خون، جولان کنان آید برون

سروقد دلجوی تو، ای نازنین فریاد رس

دل نافه تاتار شد، اشکم همه گلزار شد

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۳۴

 

بنازم نازنینی را که شد از عکس رخسارش

عیان زینسان گلی صد دل کشد قلاب هر خارش

ز اوراقش دو صد یاقوت رمانی بود در کف

شده هر قطره شبنم بر جبین لولوی شهسوارش

دم از لعلش زدن محض پشیمانی است نادانی

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۳۵

 

ز شوقت شمع چون پروانه رقاص

نه تنها شمع، بل کاشانه رقاص

ز بی تابی عشقش منع دل چند؟

کز آتش چون نگردد دانه رقاص

اگر عشقت به کوه آرد شبیخون

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۳۶

 

ای ز گلزار جهان شمشاد دلجویت غرض

در نگارستان هستی صورت رویت غرض

هست از والشمس خورشید رخت مقصود و بس

وز سواد طره ات والیل شد مویت غرض

سجده پیش آدم خاکی کجا کردی ملک

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۳۷

 

خدایا جز تو ما را نیست حافظ

گدا تا پادشا را کیست حافظ

به محنت خانه غربت شب و روز

غریب بی نوا را کیست حافظ

شب تاریک و بی ره در بیابان

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۳۸

 

عمر شد در کار ناهموار بر باد ای دریغ

هیچ روزی روی فردا ناورم یاد ای دریغ

می نهم هر دم بهایی بر هوا بیچاره من

قصر اعمالم بود بس سست بنیاد ای دریغ

کرده بر آمرزش حق تکیه، بی باک از گناه

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۳۹

 

ای که رویت را بود بر مهر تابان صد شرف

تیرباران خیال غمزه ات جان را هدف

نسبت ماه دو هفته با رخت از ابلهی است

نی همین نقصانش از رویت خسوف است و کلف

آب حیوان، مهر رخشان در رخت باشد عیان

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۴۰

 

باز شد دل به درون نائره افروز فراق

چون دهم شرح غم و غصه جانسوز فراق

خوابم از دیده و صبر از دل و تاب از تن شد

وای من گر همه زینسان گذرد روز فراق

بسکه در آرزوی وصل توام غرق خیال

[...]

خالد نقشبندی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode