گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۶

 

من دوش گشاده داشتم روزن چشم

بستم ز گهر سلسله بر گردن چشم

تا روز بنوک مژّه از بی خوابی

بر جیب سپهر دوختم دامن چشم

کمال‌الدین اسماعیل
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹

 

خیالِ رویِ تو چون بُگذَرَد به گلشنِ چَشم

دل از پِیِ نظر آید به سویِ روزنِ چَشم

سزایِ تکیه گَهَت مَنظَری نمی‌بینم

منم ز عالَم و این گوشهٔ مُعَیَّنِ چَشم

بیا که لَعل و گَُهَر در نثارِ مَقْدَمِ تو

[...]

حافظ
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۷

 

زهی قدت نهال گلشن چشم

مه رویت چراغ روشن چشم

خراب آباد دل مردم نشین نیست

فرود آی ای پری در مسکن چشم

ز خون دل چنان پر شد درونم

[...]

جامی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹

 

چون خیالت گذر آرد به در مسکن چشم

جوشش نور به هم در شکند روزن چشم

مشت سوزن به دلم زان مژه تا ریخته اند

گریه از پارهٔ دل دوخته پیراهن چشم

از دلم تا به در دیده صد آتشکده ساخت

[...]

عرفی
 
 
sunny dark_mode