بپیچید هر یک به چیزی عنان

به گرز و به تیغ و به تیر و سنان

به آورد رفتند پیچان عنان

ابا نیزه و آب داده سنان

به زیر کش اندر گرفته سنان

به یک دست کوپال و دیگر عنان

چو تابند گردان ازین سو عنان

به چشم اندر آرند نوک سنان

ترا با چنین یال و دست و عنان

گذارندهٔ گرز و تیغ و سنان

سوی گاه ایران بگردان عنان

وگرنه زمانت سرآرد سنان

یکی برگرایید رستم عنان

بر شاه شد تاب داده سنان

به رخش دلاور سپردم عنان

زدم بر کمربند گبرش سنان

فگندند بر یال اسپان عنان

به زهر آب دادند نوک سنان

تو رخش درخشنده را ده عنان

بیارای گوشش به نوک سنان

بش و یال بینید و اسپ و عنان

دو دیده نهاده به نوک سنان

چو شه برگراید ز بربر عنان

به گردن برآریم یکسر سنان

ز پای و رکیب و ز دست و عنان

ز بازوی وز آب داده سنان

نماند ایچ بر نیزه بند و سنان

به چپ باز بردند هر دو عنان

گرازان و بر گور نعره‌زنان

سمندش جهان و جهان راکنان

کشیدن ز دشمن نداند عنان

مگر پیش مژگانش آید سنان

گران شد رکیب و سبک شد عنان

به چشم اندر آورد رخشان سنان

به آبش گرفت آرزو هم به نان

سر از خواب بر کوههٔ زین زنان

به تیر و به چوگان و زخم سنان

بهر دانشی گرد کرده عنان

تن بی‌سران و سر بی‌تنان

سواران چو پیلان کفک افگنان