گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳

 

آمد بت میخانه تا خانه برد ما را

بنمود بهار نو تا تازه کند ما را

بگشاد نشان خود بربست میان خود

پر کرد کمان خود تا راه زند ما را

صد نکته دراندازد صد دام و دغل سازد

[...]

مولانا
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

مکش بر هر دلی تیر و مکش باز از حسد ما را

کزان مژگان ز صد ناوک صد ویک می رسد ما را

به هجران جنگها داریم بی زلف و دهان تو

از آن میم و دو دال امروز می باید مدد ما را

رقیبا چند چون آب از تو باشد پای من لرزان

[...]

کمال خجندی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

چنان محروم خواهد یار از دیدار خود ما را

که نپسندد نظر در روی خود یک چشم زد ما را

به کف داریم از بهر قبول ساعدش جانی

زهی دولت اگر ننهد به سینه دست رد ما را

دلی پر چاکها داریم در بحر امید از وی

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode