گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵

 

دل به امید وصل تو باد به دست می‌رود

جان ز شراب شوق تو باده‌پرست می‌رود

از می عشق جان ما یافت ز دور شمه‌ای

زیر زمین به بوی آن با دل مست می‌رود

از می عشق ریختن بر دل آدم اندکی

[...]

عطار
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴

 

دل ز جا رفت، از پی آن سرو قامت می‌رود

می‌پرد چشمم به استقبال حیرت می‌رود

کس به ذوق خویش ترک خانمان خود نکرد

خونم از بیداد مرهم از جراحت می‌رود

تهنیت نوبر نکرد و گرد خوشحالی نگشت

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۳

 

چون خرامان از نظر آن سرو قامت می رود

همچو سیل از پیش، پای کوه طاقت می رود

این سر سختی که از سنگ ملامت خورده است

زود دل در حلقه اهل سلامت می رود

در بیابان جنون از راهزن اندیشه نیست

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode