گنجور

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۱ - صفت شیرویه و انجام کار خسرو

 

چو زیر از قدر تو جای تو باشد

علَم دان هر که بالای تو باشد

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۱۱) حکایت سلطان محمود و ایاز

 

چو رویم در کف پای تو باشد

همیشه روی من جای تو باشد

عطار
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵

 

اگر سروی به بالای تو باشد

نه چون بشن دلارای تو باشد

و گر خورشید در مجلس نشیند

نپندارم که همتای تو باشد

و گر دوران ز سر گیرند هیهات

[...]

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۲

 

مرا در سینه سودای تو باشد

سواد دیده در پای تو باشد

چه می خواهی بیا بنشین زمانی

خوشا آن دل که یغمای تو باشد

اگر باشد درین عالم بهشتی

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۹

 

گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو باشد

قسم به جان و سر من که خاک پای تو باشد

اگر به تربتم آیی هزار سال پس از من

شکفته بر سر خاکم گل وفای تو باشد

غم تو خاک وجودم به باد داد و نخواهم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰

 

چو زلف آن را که سودای تو باشد

سرش باید که در پای تو باشد

برون کردم ز دل جان را که جان را

نمی‌زیبد که بر جای تو باشد

خوشا آن دل که بیمار تو گردد

[...]

سلمان ساوجی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

فلک مزدور ایمای تو باشد

نوازد هر که را رای تو باشد

به دل تنگی کنم دل خوش همیشه

که تنها جای غم های تو باشد

نیازارم ز خود هرگز دلی را

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۵۶

 

نه هر دل جای سودای تو باشد

دلی کز جا رود جای تو باشد

گل از شبنم سراپا چشم گردید

که حیران تماشای تو باشد

دو عالم را تواند پشت پا زد

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵

 

دلم بس نیست ماوای تو باشد

بیا تا دیده هم جای تو باشد

خوشا چشم نکوبختی که دروی

جمال عالم آرای تو باشد

خوش آن سر مست عشق لاابالی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶

 

خوشا آندل که ماوای تو باشد

بلند آن سر که در پای تو باشد

فروناید بملک هر دو عالم

هر آنسر را که سودای تو باشد

سرا پای دلم شیدای آنست

[...]

فیض کاشانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۵

 

جنون داغی ز سودای تو باشد

چمن بویی ز گلهای تو باشد

سراپا دیده شد آیینه دل

که حیران تماشای تو باشد

اگر سرو است اگر شمشاد اگر شمع

[...]

اسیر شهرستانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

نه در سر غیر سودای تو باشد

نه در دل جز تمنای تو باشد

فلک ابری ز دریای تو باشد

زمین‌گردی ز صحرای تو باشد

نشان کلفت رندان درین بزم

[...]

مشتاق اصفهانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

 

خوش آنکه دلم آینه سیمای تو باشد

در خلوت اندیشه، همین جای تو باشد

فردوس برد رشک برآن سینهٔ گرمی

کآتشکدهٔ حسن دلارای تو باشد

جنت قفس تنگ بود، مرغ دلی را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

خوش آن عاشق که شیدای تو باشد

بیابان گرد سودای تو باشد

سواد سومنات اعظم دل

خراب چشم شهلای تو باشد

من این دستی که افشاندم به کونین

[...]

حزین لاهیجی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰

 

خوش آن که نگاهش به سراپای تو باشد

آیینه صفت محو تماشای تو باشد

صاحب نظر آن است که در صورت معنی

چشم از همه بربندد و بینای تو باشد

آن سحر که چشم همه را بسته به یک بار

[...]

فروغی بسطامی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

غم نیست دلی را که در او جای تو باشد

شادی همه آنجاست که مأوای تو باشد

در خلوت ما غیر تو راه دگران نیست

ور هست همان داعی سودای تو باشد

در دیده کشم میل اگر میل تو بینم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

خیال هر دو جهان هرچه جز هوای تو باشد

برون کنیم ز سامان جان که جای تو باشد

جدا مکن ز خود آن را که از کمال محبت

رضا شود به جدایی اگر رضای تو باشد

مزن به تیغ تغافل به دست مرحمتم کش

[...]

صفایی جندقی
 
 
sunny dark_mode