گنجور

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر

 

گرت زین بد آید گناه من است

چنین است و این دین و راه من است

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲

 

نشیم تو رخشنده گاه من است

دو پرّ تو فرّ کلاه من است

فردوسی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵ - در ستایش پیغمبر (ص) و یارانش

 

گرت زین بد آید گناه من است

چنین است آیین و راه من است

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۵۲ - برخورد دو سپاه

 

به جان برادر که شاه من است

به هر کار پشت و پناه من است

ایرانشان
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

چون گردش آسمان نکوخواه من است

دیدم رخ آن که بر زمین ماه من است

وصلش که به راه عشق همراه من است

تاثیر دعاهای سحرگاه من است

ادیب صابر
 

عراقی » عشاق‌نامه » خاتمة‌الکتاب » بخش ۳ - مثنوی

 

تا که خاک درت پناه من است

آستان تو سجده‌گاه من است

عراقی
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۴ - پاسخ روز به شب

 

ابر نه بُرقع سیاه من است

بلکه سقای بارگاه من است

حکیم نزاری
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳

 

منم که گوشهٔ میخانه خانقاهِ من است

دعایِ پیرِ مغان وردِ صبحگاهِ من است

گَرَم ترانهٔ چنگ صَبوح نیست چه باک

نوایِ من به سحر آهِ عذرخواهِ من است

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله

[...]

حافظ
 

محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۶ - آمدن گرسیوز و بردن برزو پیش افراسیاب

 

سپهر و ستاره گواه من است

که این گفته آیین و راه من است

محمد کوسج
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

منم که دعوی عشق تو رسم و راه من است

گواه صدق درین دعوی اشک و آه من است

حریم دیر مغان را گرفته خانقهم

خم شراب کهن پیر خانقاه من است

گرم ز مهر تو مانع نگشت موی سفید

[...]

جامی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰

 

مگر زمانه اسیر کمند آه من است

که باز بالش امید تکیه گاه من است

ز دیدن هوس، پاک بین شود چون عشق

دمی که حسن تو آلوده ی نگاه من است

صحیفه ای که نگردد به آب رحمت پاک

[...]

عرفی
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۷۶

 

من خسرو علم و آسمان گاه من است

من سالک هستی و جهان راه من است

این جو فلک مثال یک چاه من است

یونان کده عقول بنگاه من است

میرداماد
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶

 

هر قدم لغزیدنی فرش قدمگاه من است

چاه راهم چون قلم پیوسته همراه من است

گشته از افتادگی آن سرفرازی حاصلم

کاسمان در سایهٔ دیوار کوتاه من است

از طریق راست خاشاکِ خطرها رفته‌اند

[...]

کلیم
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۸

 

آن قدر سوزی که خواهد شعله با آه من است

هر زر داغی که دارد عشق، تنخواه من است

در جگر آبم نمانده، گریه را سامان کجاست

آستینم تر ز ننگ دست کوتاه من است

نرگسی بر رهگذار خویش دیدم، سوختم

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۳

 

خاکساری تا دلیل جان آگاه من است

می کند هموار هر چاهی که در راه من است

مشت بر خارا زدن، بازوی خود رنجاندن است

می کند با خویش بد هر کس که بدخواه من است

انتقام از دشمن عاجز به نیکی می کشم

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode