گنجور

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۱ - فی تخلص الممدوح و تلخیص الروح‌

 

گفت این بحر پر معانی را

چشمهٔ آب زندگانی را ،

سنایی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

هر چند ز بهر چون تو جانانی را

در عشق تو کم گرفته ام جانی را

لیکن تو روا مدار بی فایدتی

خون ریختن چو من مسلمانی را

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۵۱ - ۱۵ - النوبة الثالثة

 

جا نیست نهاده‌ایم فرمانی را

در عشق کجا خطر بود جانی را‌

میبدی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

همه از عشق زندگانی خویش

دوست می داشتم جوانی را

پیری آمد و زو بتر به جهان

دشمنی نیست زندگانی را

ادیب صابر
 

عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۴۱

 

مرگ است خلاص عالم فانی را

درهم چه کشی ز مرگ پیشانی را

گر مزبلهٔ تن تو را مرگ رسید

با مرگ چکار جان تو با جانی را

عطار
 

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱ - فی شهاب الدّین عزیزان

 

جهان دانش و معنی ، شهاب الدّین تویی آنکس

که چشم عقل کم بیند ، چو تو بسیار دانی را

ز رای سالخوردت دان ، شکوه بخت برنایت

مربّی آنچنان پیری، سزد جوانی را

ز قحط مردمی عالم ، چنان شد خشک لب تا لب

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » خاتمه تحریر دوم مرصاد العباد

 

یا رب تو مرین سایه یزدانی را

بگذار بدین جهان جهانبانی را

اندر کنف عاطفت خویشش دار

این حامی بیضه مسلمانی را

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

یا رب تو مرین سایهٔ یزدانی را

بگذار بدین جهان جهانبانی را

اندر کنف عاطفت خویشش دار

این حامی بیضهٔ مسلمانی را

نجم‌الدین رازی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶

 

عطارد مشتری باید متاع آسمانی را

مهی مریخ چشم ارزد چراغ آن جهانی را

چو چشمی مقترن گردد بدان غیبی چراغ جان

ببیند بی‌قرینه او قرینان نهانی را

یکی جان عجب باید که داند جان فدا کردن

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰

 

ای داده بنان گوهر ایمانی را

داده بجوی قلب یکی کانی را

نمرود چو دل را به خلیلی نسپرد

بسپرد به پشه، لاجرم جانی را

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

نظر از جانب ما کن زکات زندگانی را

دلی ده باز ما را صدقة جان و جوانی را

به بوسی از سرم کردن توانی دفع صفرا را

به بویی از دلم بردن توانی ناتوانی را

چه بادش گر به دلداری دمی با بی دلی داری

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۸ - خطاب به خواجه غیاث‌الدین محمد

 

مصر جامع تویی معانی را

پادشاهی و پهلوانی را

اوحدی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

بده آن راحِ روان‌پرورِ ریحانی را

که به کاشانه کشیم آن بتِ روحانی را

من به دیوانگی ار فاش شدم معذورم

کان پری صید کند دیو سلیمانی را

سر به پای فَرَسَش درفکنم همچون گوی

[...]

خواجوی کرمانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

نگار من که بلب جان دهد جهانی را

ببوسه یی بخرد از تو نیم جانی را

میان وصل و فراقش ز بهر ما سخنست

دو پادشا بخصومت خورند نانی را

میان دایره روی او ز خال سیاه

[...]

سیف فرغانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

کجا بودی که امشب سوختی آزرده جانی را

به قدر روز محشر طول دادی هر زمانی را

سئوالی کن ز من امروز تا غوغا به شهر افتد

که اعجاز فلانی کرده گویا بی زبانی را

به هر جنسی که می گیرند اخلاص و وفا خوب است

[...]

نظیری نیشابوری
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸

 

در آتش ار فکنم تخم مهربانی را

دهم به تربیتش آب زندگانی را

به دوستی که گرَم دسترس به جان باشد

به مزد، کینه دهم دشمنان جانی را

حنای عیش جهان چون شفق نمی‌ماند

[...]

کلیم
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode