گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۸

 

حال ما بی‌آن مه زیبا مپرس

آنچ رفت از عشق او بر ما مپرس

زیر و بالا از رخش پرنور بین

ز اهتزاز آن قد و بالا مپرس

گوهر اشکم نگر از رشک عشق

[...]

مولانا
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۴

 

جانا تو را که گفت که احوال ما مپرس

بیگانه گرد و قصهٔ هیچ آشنا مپرس

ز آنجا که لطف شامل و خلق کریم توست

جرم نکرده عفو کن و ماجرا مپرس

خواهی که روشنت شود احوال سوز ما

[...]

حافظ
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

شورش عشق از دل شیدا مپرس

حال ما می بین و کار ما مپرس

عشق بازی چیست؟ جهد بی مراد

راه عنقا پوی و از عنقا مپرس

اهل حیرت را خبر از وصل نیست

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳۴

 

شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس

می شوی دیوانه، از دامان آن صحرا مپرس

تیغ سیراب است موج قلزم خونخوار عشق

غوطه در خون می دهی ما را، ازان دریا مپرس

می کنی زیر و زبر ما را، ازان کشور مگوی

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

ای که خون کردی دل ما راز چشم ما مپرس

می شوی سرگشته از گرداب این دریا مپرس

با تنک ظرفان حدیث باده گلگون مگوی

پیش خم زانو زن و کیفیت از مینا مپرس

خار و گل را نیست در بازار آتش اعتبار

[...]

سیدای نسفی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

غیر از سگ درش ز کسی حال ما مپرس

احوال آشنا بجز از آشنا مپرس

اسرار عشق را خبر از بلهوس مگیر

از مدعی حقیقت این مدعا مپرس

ما جز زبور عشق کتابی نخوانده ایم

[...]

رفیق اصفهانی
 
 
sunny dark_mode