گنجور

رضی‌الدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸

 

سایهٔ سرو بلندت از سر من کم مباد

کو خلاصم از غم شبهای هجران کرده است

مهر گو هرگز متاب از روزن ویرانه‌ام

دردی میخانه‌ام خورشید رخشان کرده است

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۰

 

به غیر راز دل در صحبت دشمن نمی‌ریزد

غمی در دل اگر دارد چرا بر من نمی‌ریزد

به جان دوستان بگمار در دل گر غمی داری

که کس این باده در پیمانه دشمن نمی‌ریزد

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۳

 

رود از رفتنت فرزانه از هوش

شود از دیدنت دیوانه عاقل

ز دنیا کام ما حاصل نگردد

که کام ما ز ناکامی است حاصل

چو شوری نیست چه پائی و چه سر

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴

 

گر نسازی کرده‌های ما بحل

وای ما و وای جان و وای دل

دم مزن از دوری و خونم بریز

مرگ بسپاری به از زنده خجل

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۵

 

جز نیم نفس نیست غم و شادی عالم

بر نیم نفس من چه بگریم چه بخندم

گو سرو برافراز که از جلوه هلاکم

گو چهره برافروز که بر شعله سپندم

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۷

 

ما بهر هلاک خود هلاکیم

ز آلایش آب و خاک، پاکیم

عین عشقیم و آن حسنیم

تادست بهم دهیم خشتیم

تا چشم بهم نهیم خاکیم

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸

 

در قتل من بغیر نهان یار بوده‌ای

من غافل از فریب و تو در کار بوده‌ای

امسال بوی سنبلم آشفته میکند

در هر گل زمین که در او خار بوده‌ای

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۰

 

هرگز نگرفتیم به خوبان سر راهی

وز جذب نظر وانکشیدیم نگاهی

ای دل چو سراپای وجودت همه شد یار

من هیچ ندانم دگر از یار چه خواهی

رضی‌الدین آرتیمانی
 
 
۱
۴
۵
۶
sunny dark_mode