گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳

 

دل بی لب او خراب خفته ست

مستی ز غم شراب خفته ست

در خاک، دلم به یاد تیغش

چون تشنه به یاد آب خفته ست

زلف تو همیشه از نزاکت

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

گر عاشقی، از گنه چه باک است

خورشید به هرچه تافت پاک است

داغ دلم از غبار خاطر

چون حلقه ی دام، زیر خاک است

هرجا برخاست صرصر عشق

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹

 

از عیش دل مرا چه رنگ است

این آینه در طلسم زنگ است

کارم چو صبا همه شتاب است

کاری که نمی کنم درنگ است

گشتم پی کام دل جهان را

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰

 

زین چرخ ستمکشان نرستند

هرچند که همچو برق جستند

حرفی ز گشاد، قفل ما زد

دندان کلید را شکستند

منگر به حقارت اهل دل را

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴

 

دامان طرب بهار افشاند

گل بر سر روزگار افشاند

داغ از دل من نسیم برچید

بر دامن لاله زار افشاند

گردید عبیر جامه ی حور

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۱

 

از عکس رخش که تاب دارد

آیینه گلی در آب دارد

از خال، بیاض گردن او

صد نقطه ی انتخاب دارد

خواهد گردید کشته در عشق

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۳

 

زلفت ز من حزین گریزد

این خوشه ز خوشه چین گریزد

در دست تو گل ز شرم رویت

وقت است در آستین گریزد

تیر تو ز صحبت دل ما

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۵

 

مستان تواند خسته ای چند

چون توبه ی خود، شکسته ای چند

در کوی تو همچو مرغ بسمل

برخاسته و نشسته ای چند

شاید به عدم قرار گیرند

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۱

 

هر قطره ی شبنم رخ گل

سیلی ست به خانمان بلبل

عمرم همه در خیال او رفت

چون آب روان به سایه ی گل

مغرور به حسن خویشتن بود

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۷

 

گه مستم و گاه در خمارم

این است تمام عمر کارم

از پاره ی دل، سرشک چون گل

آیینه شکسته در کنارم

چندم ببرد به سیر گلشن؟

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۲

 

دارم عیشی به وصل ماهی

پیچیده به شاخ گل، گیاهی

هنگامه ی حسن و عشق گرم است

از ما آهی، ازو نگاهی

از دست غم جهان نداریم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۰

 

آهم به درون دل ز تنگی

پیچیده به هم، چو موی زنگی

ایمن نشوی، که اندرین بحر

هر موج زند دم از نهنگی

صد حربه در آستین عشق است

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳

 

در مجلس وصل یار ای دل

تا کی گویی ره سخن نیست

چون کار کسی به حرف افتاد

راه سخنی به از دهن نیست

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴ - هجو شخصی که به ضیافت رفته بود

 

ای گلبن باغ حسن، آخر

گل ها ز برای خود گشادی

رفتی به ضیافت حریفان

از دست عنان خویش دادی

از شومی آب و دانه آخر

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶ - هزل

 

امشب شده دلبری دچارم

کز وی به اجل مرا پناه است

زنبور گزنده چون مگس نیست

می گویم و خال او گواه است

دنباله ی چشم او ز سرمه

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴ - هرچند که تاجریم ای غیر

 

هرچند که تاجریم ای غیر

ما هر دو درین فسرده بازار

فرق است میان ما، که داریم

من آینه و تو شیشه دربار

سلیم تهرانی
 
 
sunny dark_mode