گنجور

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الفضل العباس سلام الله علیه » شمارهٔ ۲ - فی رثاء ابی الفضل العباس سلام الله علیه

 

برادر چه آخر ترا بر سر آمد

که سرو بلند تو از پا در آمد

چه شد نخل طوبی مثال قدت را

که یکباره بی شاخ و برگ و بر آمد

چه از تیشۀ این ستم پیشه مردم

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه » شمارهٔ ۳ - فی رثائه علیه السلام عن لسان امه

 

بود هر گلی را بهار و خزانی

خزان گل من بهار جوانی

بود شاخ گل سبز در هر بهاری

گل من ز خون بدن ارغوانی

نه یک گل زمن رفته، یک بوستان گل

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی قاسم بن الحسن علیهماالسلام » شمارهٔ ۱ - فی مدح قاسم بن الحسن و رثائه علیهماالسلام

 

به نکهت هوا رشک مشک ختن شد

به نزهت زمین روضۀ نسترن شد

گلستان بود سبز ز استبرق گل

چمن سبز از سندی یاسمن شد

پر از لاله شد باغ، و داغ جوانان

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » تتمة » شمارهٔ ۱ - فی رجوع الحرم الی المدینه الطیبه

 

بسوی وطن باز گشتند یاران

خروشان چه رعد، اشکباران چه باران

چه لاله فروزان و چون شمع سوزان

ز داغ غم و دوری گلعذاران

چمن شد پر از قمری شورش انگیز

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح الامام ابی عبدالله الصادق علیه السلام » شمارهٔ ۱ - فی مدح الامام ابی عبدالله الصادق سلام الله علیه

 

ربیع است و دل بر جمال تو شائق

نه بر لاله و ارغوان و شقائق

ربودی تحمل زمن، گل ز بلبل

چه لیلی ز مجنون و عذرا ز وامق

به بوی خوش گل شود مست بلبل

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

دمی با تو بودن که جان جهانی

بود خوشتر از یک جهان زندگانی

بکن جلوه ای شاهد عالم آرا

که چون شمع دارم سر سرفشانی

ز طور تو هیهات اگر پا بگیرم

[...]

غروی اصفهانی
 
 
sunny dark_mode